English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4646 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convect U انتقال یافتن
to be transferred U انتقال یافتن
pass U انتقال یافتن منتقل شدن
passes U انتقال یافتن منتقل شدن
passed U انتقال یافتن منتقل شدن
eluviate U بوسیله باد وباران نقل و انتقال یافتن
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
meets U : برخورد کردن یافتن
meet U : برخورد کردن یافتن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
strengthened U تقویت یافتن تحکیم کردن
transfuse U رسوخ یافتن در تزریق کردن در
strengthen U تقویت یافتن تحکیم کردن
gain U کسب کردن باز یافتن
gains U کسب کردن باز یافتن
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
gained U کسب کردن باز یافتن
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
exchanged U عوض کردن تسعیر یافتن
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
improve U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges U عوض کردن تسعیر یافتن
exchange U عوض کردن تسعیر یافتن
improved U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mends U رفو کردن بهبودی یافتن
mended U رفو کردن بهبودی یافتن
improves U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mend U رفو کردن بهبودی یافتن
improving U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
strengthens U تقویت یافتن تحکیم کردن
exchanging U عوض کردن تسعیر یافتن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
locate U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck U سعی کردن برای تفوق یافتن
extends U توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending U توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
located U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extend U توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
shift U انتقال جابجا کردن
shifts U انتقال جابجا کردن
shifted U انتقال جابجا کردن
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
lithiation transmetalation U انتقال فلز با لیتیم دار کردن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flowed U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
discover U یافتن
discovering U یافتن
detect U یافتن
discovered U یافتن
discovers U یافتن
finds U یافتن
find U یافتن
detecting U یافتن
detects U یافتن
detected U یافتن
decreases U کاهش یافتن
scant U تخفیف یافتن
acceded U دست یافتن
decreases U نقصان یافتن
wind up U پایان یافتن
perennate U دوام یافتن
accede U راه یافتن
rise U خاتمه یافتن
accede U دست یافتن
deploy U گسترش یافتن
decreased U نقصان یافتن
decreased U کاهش یافتن
pickup U بهبودی یافتن
keep one's head above water U رهایی یافتن
accedes U دست یافتن
deploying U گسترش یافتن
reduce U کاهش یافتن
reduce U تقلیل یافتن
acceded U راه یافتن
deploys U گسترش یافتن
diverges U انشعاب یافتن
taper off U کاهش یافتن
centralization U مرکزیت یافتن
pull round U بهبودی یافتن
stations U استقرار یافتن
circumfuse U گسترش یافتن
protend U امتداد یافتن
relaxes U تخفیف یافتن
hunt out U با جستجو یافتن
dwindling U تدریجاکاهش یافتن
dwindles U تدریجاکاهش یافتن
dwindled U تدریجاکاهش یافتن
to come to know U اگاهی یافتن
developments U تکامل یافتن
development U تکامل یافتن
centralisation U مرکزیت یافتن
prefers U ترجیح یافتن
preferring U ترجیح یافتن
rises U خاتمه یافتن
relax U تخفیف یافتن
dwindle U تدریجاکاهش یافتن
prefer U ترجیح یافتن
station U استقرار یافتن
stationed U استقرار یافتن
diverge U انشعاب یافتن
diverged U انشعاب یافتن
relaxing U تخفیف یافتن
terminates U خاتمه یافتن
to a greatness U بزرگی یافتن
to develop U تکامل یافتن
accrue U افزایش یافتن
accrue U گسترش یافتن
accrues U افزایش یافتن
accrues U گسترش یافتن
dominate U تفوق یافتن
dominated U تفوق یافتن
immix U امیزش یافتن
to be prolonged U امتداد یافتن
learn U اگاهی یافتن
learns U اگاهی یافتن
wrap up U خاتمه یافتن
terminated U خاتمه یافتن
terminate U خاتمه یافتن
dominates U تفوق یافتن
accruing U افزایش یافتن
accruing U گسترش یافتن
wane U کاهش یافتن
to alter [to] U تغییر یافتن
waning U کاهش یافتن
diminish U نقصان یافتن
diminish U تقلیل یافتن
diminishes U نقصان یافتن
diminishes U تقلیل یافتن
ensure U اطمینان یافتن
wanes U کاهش یافتن
insuring U اطمینان یافتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com